همینه که این روزها این قدر موضع گیری های عجیب و غریب در مورد آزادسازی حلب میشنویم.
همینه که این روزها این قدر موضع گیری های عجیب و غریب در مورد آزادسازی حلب میشنویم.
این چه عظمتی است که امن ترین جای دنیا را در نزدیکی نا امن ترین نقطه دنیا بوجود می آورد؟
مستند حسین(ع) نوه پیامبر اعظم(ص)
+ من که لذت بردم، از این مستند و مفاهیم و حس و حالی که داشت...
+ ظاهرا امروز عصر ساعت 18.45 هم از شبکه 2 پخش خواهد شد.
شعری که سید ابوطالب مظفری شاعر افغانستانی به مناسبت به خاک و خون کشیده شدن تظاهرات جنبش روشنایی توسط داعش سروده:
خون سفید و سرخ و حبش هست در زمین
خون میدهیم و باز عطش هست در زمین
ضحاک پیر غازه طلب میکند زما
هر روز خون تازه طلب میکند زما
خون گلوی کیست برین سنگفرش داغ
اینک سزای آنکه طلب میکند چراغ! ...
عکس: الجزیره
+ خدایا امام زمانمون رو برسون... :(
روح پاره پاره ام را
با نخ و سوزن میدوزم ...
گرچه دیگر زیبااااانیست ..
اما میشود صبر کرد
چون من از خاک همین سرزمینی
که برای تو آشناست ...روییده ام ....
من با همین زبان مادری تو
سخن میگویم ...
من در همین هوایی که تو
نفس میکشی نفس میکشم
پس چرا اینقدر بیگانه ..
غلام و فروخته شده ای ..؟
چرا هوای غم
در فضایش آکنده است ..
چرا دیگر در نفسهایت عطر آشنایی
و دوستی نیست ...
چرا میخواهی حس اسارت
را هدیه کنی تا آزادی ..
چرا درسرزمین من و ما ..
تو اینطور نامهربان شده ای.....
گویی از این سرزمین نیستی..
گویا بنده با خدا ... از جنس انسان نیستی...
مجیدی ...👪
بخش هایی از این نامه:
جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشهی خشونتزا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشههای خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.
اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزهجو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟
با کمال تأسّف باید بگویم که گروههای فرومایهای مثل داعش، زاییدهی اینگونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیدهها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالیکه تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آنهم در دل یک قبیلهی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقیترین و انسانیترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابهی کشتن همهی بشریّت میداند، زبالهای مثل داعش بیرون بیاید؟
از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شدهاند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافتهاند، جذب این نوع گروهها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آنقدر افراطی شوند که هموطنان خود را گلولهباران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیهی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگیهای پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابریها و احیاناً تبعیضهای قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقدههایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.
اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانهای است که گسستهای موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتابزده که جامعهی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیونها انسان فعّال و مسئولیّتپذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلیشان محروم سازد و از صحنهی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصلهها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد.