۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اعتیاد» ثبت شده است

بعد از شنیدن خبر گورخواب ها، فکر همه این بود که کاش حداقل یه جای خواب گرم تو این سرمای استخوان سوز داشته باشن و یکی از این فلاکت درشون بیاره.

خوشبختانه چند روز بعدش من این تصاویر و منتقل شدن اونها، و خیلی های دیگر رو به گرمخانه ها دیدم و کمی دلم گرم شد که باز خوبه:

گورخواب ها

+ درسته که اینها بیشترشون معتاد هستن و خودشون در سرنوشتی که دارن کاملا مقصر هستن، ولی در عین حال بازهم باید بهشون کم کرد. باید به فکر ترک دادن و معالجه اونها بود و براشون کار و فعالیتی ایجاد کرد که مجبور به کارهای اینچنینی نشن.

+ یک شب کنار زنده هایی که...

+ وزیرکشور: گورخوابها خودشان به گرمخانه نمیروند

 

  • ۲
  • گور خواب ها

    گورخواب‌ها برگشته‌اند. هر کدام به داخل یک قبر سر می‌خورند. در تاریکی یا مشغول مواد می‌شوند یا به چه فکر می‌کنند، نمی‌دانیم. سکوت گورستان سنگین و هوا سرد است. یکی‌یکی، بنرهای پاره، تکه پتو‌های مندرس و تخته‌ چوب‌های نیمه‌ سوخته روی گورها کشیده می‌شود. آنها مرگ را زندگی می‌کنند.


    چطور معتاد شدی؟
    پنج‌ سال پیش من بهترین آشپز بودم؛ برای یک شرکت ارمنی با ١٠٠ تا پرسنل غذا درست می‌کردم، شوهرم سرکار نمی‌رفت، خونه بود و همیشه در حال مصرف مواد بود، من نمی‌دانستم که بخوره (نوعی اعتیاد که از طریق در معرض بوی مواد قرار گرفتن ایجاد می‌شود) معتاد شدم. صبح‌ها سخت از خواب بیدار می‌شدم و سر کار چرت می‌زدم. یه بسته نسکافه خریدم که خوابم بپره، شوهرم دید گفت خاک بر سرت، این چیه خریدی؟ بیا، دوای تو پیش منه، یه چیزی می‌دم که کلا خواب از کله‌ات بپره، بشم شیشه داد کشیدم. بعدش من تا یک هفته نمی‌تانستم بخوابم. وسواس کار کردن گرفته بودم. گفتم مرد خدا ذلیلت کنه، منو ببر دکتر، نمی‌تونم بخوابم. یه چیز دیگه بشم داد گفت اینو بکشی می‌خوابی، هرویین بود، اونو که زدم تا دو روز خواب بودم، انگار مرده بودم. برای آرام شدن، مجبور شدم دوباره بکشم و کم‌کم کارمم از دست دادم.
    دانه‌های درشت اشک روی گونه‌های فرو رفته‌اش می‌چکد، نفس عمیقی می‌کشد و انگار به پنج‌سال گذشته برگشته است...


    «می‌خوام ترک کنم، تو را به خدا، تو را به دین‌تان کمکم کنید که ترک کنم، خسته شدم، خسته شدم از هر روز گدایی‌کردن تو عوارضی. من قبلا می‌آمدم قبرستان، حالم بد می‌شد، بار اولی که منو کشیدن پایین تو قبر تا سه روز مریض بودم و نتونستم بخوابم، اما خب چاره‌ای ندارم، جایی را ندارم که برم.»
    چرا نمیری کمپ؟
    «چندبار رفتم، اما آن‌جا منو میزنن، موهامو می‌کشن. موهامو ‌می‌تراشن، شلنگ رو گره میزنن و با گره شلنگ ما رو میزنن، هنوزم جای کتک‌هایی که خوردم روی بدنم هست، من دیگه جانی ندارم که کتک بخورم.»


    متن کامل رو ببینید، حتی زن و بچه های معتاد هم در این گورها شب و روز میگذرونن | منبع خبر


    + آدرس: اطراف و درون گورستان بزرگ نصیرآباد باغستان در حومه شهریار

    + چی میتونم بگم؟!
    #حقوق_شهروندی

  • ۱