۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوریه» ثبت شده است

رسانه های استکبار
روزنامه انگلیسی ایندیپندنت با اشاره به حقایق میدانی، بی‌طرفی رسانه‌های غربی در پوشش جنگ سوریه را به چالش کشیده است.

همینه که این روزها این قدر موضع گیری های عجیب و غریب در مورد آزادسازی حلب میشنویم.
تا دیروز خبرنگارها و نیروهای دفاعی توسط داعشی ها و تروریستها سربریده میشدن...
تا دیروز بچه 10و12 ساله پشت وانت توسط داعشی ها و تروریستها سربریده میشد...
تا دیروز توسط داعشی ها و تروریستها به زن و بچه ی مردم تجاوز میشد...
تا دیروز همین تروریست ها از خروج افراد غیرنظامی از منطقه جلوگیری میکردن و ازشون سپرانسانی ساخته بودن...
تا دیروز فاشیست های نژادپرست ترکیه در مورد رسیدن به فلان مسجد حلب رویاپردازی میکردن...
تا دیروز همین آمریکاهای بی شرف اشتباهی برای این جنایتکارها کمک میرسوندن و اشتباهی نیروهای سوریه رو بمباران میکردن و اشتباهی اطلاعات نظامی در اختیار تروریست ها میذاشتن...
 
حالا همه آزادی خواه شدن، حالا حلب سقوط کرده!؟ حالا ایران و روسیه شدن قاتل مردم بی گناه؟!
این تویی که سقوط کردی، از انسانیت و از شرف...
 
+ تصویر مربوط به جنگ عراق آمریکا
  • ۲
  • شعر رهبر انقلاب

    سید محمد مهدی شفیعی شعری در محضر رهبر انقلاب اسلامی خواند. مضمون این شعر پیرامون مدافعان حرم و دفاع از سرزمین‌های اسلامی است. رهبر معظم انقلاب بعد از خاتمه شعر او، ضمن تبریک به این شاعر جوان به جهت پختگی شعرش فرمودند: «هم لفظ، هم معنا و هم مناسبت، نو بود.»

    متن کامل شعر به شرح ذیل است:

    کوه باشی، سیل یا باران ... چه فرقی می‌‌کند؟
    سرو باشی، باد یا توفان ... چه فرقی می‌‌کند؟

    مرزها سهم زمینند و تو سهم آسمان
    آسمانِ شام یا ایران چه فرقی می‌‌کند؟

    قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم
    حصرِ الزهرا و آبادان چه فرقی می‌‌کند؟

    مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست
    سامرا، غزّه، حلب، تهران چه فرقی می‌‌کند؟

    هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
    بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌‌کند؟

    شعله در شعله تن ققنوس میسوزد ولی
    لحظۀ آغاز با پایان چه فرقی می‌کند؟

  • ۳
  • روح پاره پاره ام را
    با نخ و سوزن میدوزم ...

    گرچه دیگر زیبااااانیست ..
    اما میشود صبر کرد

    چون من از خاک همین سرزمینی
    که برای تو آشناست ...روییده ام ....

    من با همین زبان مادری تو
    سخن میگویم ...

    من در همین هوایی که تو
    نفس میکشی نفس میکشم

    پس چرا اینقدر بیگانه ..
    غلام و فروخته شده ای ..؟

    چرا هوای غم
    در فضایش آکنده است ..

    چرا دیگر در نفسهایت عطر آشنایی
    و دوستی نیست ...

    چرا میخواهی حس اسارت
    را هدیه کنی تا آزادی ..

    چرا درسرزمین من و ما ..
    تو اینطور نامهربان شده ای.....

    گویی از این سرزمین نیستی..
    گویا بنده با خدا ... از جنس انسان نیستی...
    مجیدی ...👪 sad

  • ۷